سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییز 1384 - سفیر سبز
دانش دو گونه است : دانش در دل که دانشی سودمند است و دانش بر زبان که حجّت خدا بر بندگانش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

لوگوی وبلاگ
پاییز 1384 - سفیر سبز
بایگانی
زمستان 1384
پاییز 1384
موضوعات

اوقات شرعی
لینک دوستان

طه عزیز
دوست دختر و دوست پسر
ناتور دشتها
او خواهد آمد
صیغه ی محرمیت
دیار اشک
اخلاق زناشویی
بیکران

لوگوی دوستان






جستجوی وبلاگ
:جستجو

با سرعتی بی نظیر و باور نکردنی و اعجاب انگیز متن یادداشتهارا کاوایش کنید!

موسیقی وبلاگ
اشتراک در خبرنامه
 
ارسال پیغام خصوصی
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
98554
بازدیدهای امروز وبلاگ
8
آمار بازدیدکنندگان

[گرفتن کد آمار وبلاگ ]

پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

** جواد **

عنوان متن لذت تخیل سه شنبه 84 مهر 12 ساعت 11:15 صبح

همه ی آدما در تلاشند تا به "آرامش" برسن.

انسانی که ضعیفه و نمی تونه در دنیای واقعیات آرامش رو به دست بیاره سعی می کنه آرامش رو در تخیل تحصیل کنه. این آرامش تخیلی چون حقیقتاً آدمو سیراب نمی کنه، روز به روز ضعف اعصاب و تشویش روحیه رو افزایش می ده.

هر چه زمان بگذره فاصله ی بین تخیل و واقعیت بیشتر می شه و آدم معتاد لذت تخیل می شه و از همه ی کارهای مفید باز می مونه.

همین امر وجدان آدما رو نارحت و روحیه ی اونا رو افسرده و منزوی و دنیا تو چشمشون پوچ و بیهوده می شه.

شما آرامش رو در واقعیت دیده اید یا در تخیل؟


نظرات شما ( )

** جواد **

عنوان متن وجدان ناراحت یکشنبه 84 مهر 10 ساعت 10:59 صبح

در نوشته ی قبلی این مطلب رو گفتم که ارتباط با دوست مخالف یه جورایی وجدان آدمو ناراحت می کنه؛ خصوصاً وقتی که آدم تنها بشه. البته در آیند در مورد "ارتباط آزاد با وجدانی پاک" قلم خواهم زد.

وجدان ناراحت آدما وقتی ادامه پیدا کنه شاید در ظاهر عادی بشه و دیگه خیلی احساس ناراحتی وجدان نکنه اما دچار مشکلات اساسی میشه و گاهی سختی های روحی آنقدر زیاده که ناراحتی وجدان خیلی حس نمی شه. مثلاً وقتی که آدم تنها می شه یا در دوستیش شکست می خوره یا ... خیلی احساس غربت، تنهایی، بی کسی می کنه .

این روند وقتی ادامه داشته باشه آدمو به انزوا، تنفر از جنس مخالف، بی هویتی، پوچ گرایی وهزار مرض دیگه دچار می کنه .

گاهی وقتا حوصله ی هیچ کس و نداره . بی اختیار و بدون دلیل از آدمای مذهبی بدش میاد، حوصله ی تحصیل، نصحیت و پند، کار جدی و ... نداره و در حقیقت از رشد و ترقی خودشو محروم می کنه....

 توضیحات دیگه در ادامه خواهد آمد.


نظرات شما ( )

** جواد **

عنوان متن وجدان ناراحت پنج شنبه 84 مهر 7 ساعت 11:11 صبح

ارتباط با دوست، خصوصاً دوستان مخالف لذت بخشه؛ اما یه مشکل داره. 

بذارید این طوری بگم:

وقتی آدم در تصورش با دوستش ارتباط برقرار می کنه؛ با او می گه و می خنده، لذت می بره، همه ی فکر و ذکرش اینه که با او در ارتباط باشه و به تخیلات لذت بخشش رنگ واقعیت بده.

وقتی هم که با اون قرار می ذاره بی صبرانه منتظر موعد می مونه تا این که یک بار دیگه قیافه ی دوستش رو ببینه؛ با او همصحبت بشه؛ دل بده، قلوه بگیره و ...

به هنگام ارتباط هم اگه مشکلی پیش نیاد، لذت می برن. این طور نیست؟

اما در حین ارتباط و بعد از اون از لحاظ روحی احساس راحتی نمی کنن.

 یعنی وجدانشون راحت نیست.

به نظر شما چرا این طوریه؟


نظرات شما ( )

** جواد **

عنوان متن ارتباط آزاد با وجدانی پاک سه شنبه 84 مهر 5 ساعت 11:52 صبح

امان از وقتی که این دل صاب مرده، بند یه زیبایی بشه

یا چشم لرزونمون خیره به رخساری بشه

از همه جا بی خبر وارد دریا می شه

شکسته و رنجور می شه از پاکی ها جدا می شه

 

************

به نظر شما باید چه کرد؟

نظرتون رو بگید تا در پست های بعدی از جوابای شما استفاده کنم.


نظرات شما ( )

** جواد **

عنوان متن ارتباط آزاد با وجدانی پاک دوشنبه 84 مهر 4 ساعت 9:1 صبح

 

=امان از وقتی که این دل صاب مرده، بند یه زیبایی بشه. یا چشم لرزونمون خیره به رخساری بشه.

 -خب چی می شه؟

 =هیچی؛ از همه جا بی خبر وارد دریا می شه؟

 -بنال ببینم چی شده؟

 =عاشق نشدی نمی تونی درک کنی . وقتی آدم عاشق می شه ...

-مثل تو خل می شه 

=ایول .... قاط می زنه بدجور .

-بی حوصله، منزوی، بدبخت، فلک زده، بی چاره عصبی می شه. 

=یه چیزی تو این مایه ها.

-برای حل این مشکل چند راه هست بهترینش اینه که بری بالای برج آزادی با مخ بیای پایین .

=اره با این اوضاعی که من دارم بهتره همین کار رو کنم . تا من می رم اون بالا تو هم خودتو به دامپزشک نشون بده.

 -پیشنهاد بدی نیست اما بهتره که بنالی ببینیم چی شده؟

=هیچی بابا ... بازم بی محلی بی وفایی بی ....

-ای بابا این که حال و روز همه است

=از شوخی گذشته با این بی وفایی چه باید کرد. از یه طرف آدم عاشقه از طرف دیگه مانع هست . البته خود طرف منو دوست داره اما ...

 -باباش نمی زاره ...

=نه ...می گه می ترسم ...

-از چی ؟

=نمی دونم .

-نمی دونی؟! تو دیگه چه عاشقی هستی؟

=آخه اصلا نذاشت باهاش حرف بزنم. فقط گفت وجدانم راحت نیست.

-این قیافه ای که تو داری منم به وحشت می ندازه چه برسه به او

=حقیقتش اینه که دختره این ارتباطات رو گناه می دونه .... می گه به حرام می افتیم.

-خب باهاش ازدواج کن

=مخت تاب داره ؟!.... با این وضع گرونی؟! این بابا مامانی که من دارم مرغ هم نمی تونم بگیرم چه برسه به زن.

= البته خودم هم وجدانم راحت نیست. نمی دونم چرا؟

 

***********************

به نظر شما باید چه کرد؟

نظرتون رو بگید تا در پست های بعدی از جوابای شما استفاده کنم.  


نظرات شما ( )

<      1   2      

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ